بدون شرح

    بیان: تنها دارنده نشان عالی سرآمد در کشور بیان: برترین شرکت نرم‌افزاری ایران به انتخاب سومین دوسالانه جوایز فناوری بیان: برگزار کننده مسابقه بین المللی با حضور برنامه‌نویسان برتر ۱۰۳ کشور جهان بیان: برگزیده جشنواره ملی ارتباطات در محور خدمات نوین بیان: برترین ارائه دهنده سرویس وبلاگ کشور به انتخاب جشنواره ملی رسانه‌های دیجیتال دارنده نشان بلورین از جشنواره رسانه‌های دیجیتال آموزش س بدون شرح...ادامه مطلب

درست همون لحظه که افکارت به بن بست رسیدهدرست همون لحظه که فکر میکنی حالِ ادامه دادن نداریدرست همون لحظهیه قلم و کاغذ بردارهمه ی اولویت های زندگیت رو بنویسهمه ی خواسته هاتو بریز رو کاغذحالا پاشو بزن تو خیابونراه برومن اگه جای تو باشم میدوئم!یجوری بدو که انگار دارن دنبالت میکنن...!با استرس...با ترس...خوب به صدای قدم هات گوش کنبه صدای قلبتتو داری حرکت میکنی!این یعنی زنده ایاز یه جایی به بعد دیگه استرس و ترس از بین میره...چون ازشون فاصله گرفتی....حالا آروم نفس بکش!حالا به اولویت های زندگیت فکر کنبه خواسته هات!برای رسیدن بهشون باید حرکت کنی...رو به جلو!ترس و استرس همیشه هستباید انقدر سرت گرمِ آرزوهات باشهگرمِ رسیدن به اون زندگیه ایده آلکه ترس و استرس ها رو جا بذاری!تو این همه سختی رو تحمل نکردی که اینجا وا بدی!تو این همه تنهایی رو تحمل نکردی که به هر کسی اعتمادِ عشق کنی!همراه شدن با آدمایی که نمیفهمنت یعنی دست انداز! یعنی ترمز!اگه به هر کسی که وارد زندگیت شد چراغ سبز نشون ندیاون کسی که انتظارشو میکشیاون کسی که با تمام وجود قراره با تو باشه...نمیدونم کِی و کجا...!اما میاد سراغتمیاد که رنگ ز بدون شرح...ادامه مطلب

بدون شرح...

بدون شرح...

ﺧﺐ ﻣﺪﺍﻧ ؟ﺑﺪﺑﺨﺘ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻪ ﻔﺘﻢ ﻣﺎ ﻣﻨﻄﻘ ﻫﺴﺘﻢ ! ﻣﺎﻥ ﺮﺳﺪ ﻣﻨﻄﻘ ﻌﻨ ؟ﺁﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :ﻌﻨ ﻫﺮ ﺑﻼ ﺳﺮﺕ ﺁﻣﺪ،ﺻﺪﺍﺖ ﺩﺭ ﻧﺎﺪ .. ﺍﻦ ﺷﺪ ﻪ ﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺪ ﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺪ ..ﻋﺰﺰﻣﺎﻥ ﻣُﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺪ ..ﻋﺸﻖ ﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺪ .. ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ،ﺳﺮ ﺧﺎ،ﻭﺳﻂ ﺳﺎﻟﻦ ﻓﺮﻭﺩﺎﻩ ﺍﻣﺎﻡ ..ﺑﺠﺎ ﺍﻨﻪ ِﻞ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻨ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﻓﺮﺎﺩ ﺑﺸﻢ ﻭ ﺷﺸﻪ ﺑﺸﻨﻢﺗﺎ ﻧﺸﻨﺪ، ﻧﺮﻭﺩ، ﺑﻤﺎﻧﺪ .. ﻫ ﻣﻨﻄﻘ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺮﺩﻢ ..ﺍﺴﺘﺎﺩﻢ ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻢ :)ﻣﺜﻞ ﺍﺣﻤﻖ ﻫ بدون شرح...ادامه مطلب

دَه روز عاشقی به همین سرعت به پایان رسید، از فردا زنجیرها و طبل ها و عَلَم ها میرن تو انبار، کم کم پارچه های مشکی با تَن شهر خدافظی میکنن، ایستگاه صلواتیا از تو کوچه ها جمع میشن، صدای نوحه و طبل و سِنج نمیاد، شهر میخوابه و عزاداری های شبانه تموم میشه...غروب روز عاشورا ازون غروباییه که به تمام اینا فکر میکنی و دلت میگیره، با خودت میگی یعنی واقعا از فردا شب این حس و حال معنوی با کوچه ها و محله ها خدافظی میکنه و میره تا یه سال دیگه؟؟!! آخ که این یه سال چقد بنظر آدم طولانی میشه وقتی هنوز دلت عاشقی میخواد، دلت میخواد دوباره بویِ اسپند همه جا بپیچه، دوباره همه ی بدون شرح...ادامه مطلب

یک روز ، یک جایی‌ ، ناگهان ، این اتفاق برایِ ما می‌‌افتدکتاب مان را می‌‌بندیم ، عینکمان را از چشم بر میداریمشماره‌ای را که گرفته ایم قطع می‌کنیم و گوشی را روی میز می‌گذاریمماشین را کنار جاده پارک می‌‌کنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریماشک‌هایمان را پاک می‌کنیم و خودمان را در آینه نگاه می‌کنیمهمانطور که در خیابان راه می‌رویمهمانطور که خرید می‌کنیمهمانطور که دوش میگیریمناگهان می‌‌ایستیممی‌گذاریم دنیا برای چند لحظه بایستدو بعد همانطور که دوباره راه می‌رویمو خرید می‌کنیمو شماره می‌‌گیریمو رانندگی‌ می‌کنیمو کتاب می‌خوانیماز خ بدون شرح...ادامه مطلب

امروز بعد از ظهر کلاس جبرانی داشتیم.با استادِ جان! و درس شیرین حقوق جزا! حقوق جزا شاخه ای از حقوق است ک در مورد جرایم و مجازات آنها بحث میکند.(روشن سازیِ دوستان!) بگذریم ک ادبیاتِ رشته حقوق چقد سنگینه و من باید جزوه رو سه دور بخونم تا بفهمم چی میگه.ولی استادی ک من این درسِ سه واحدی رو باهاش دارم خیلی ماهه.باسواد، باشخصیت، مودب،خوش اخلاق.کلا هر چیزی ک من از کلمه استاد انتظارشو دارم.  :) ایشون قاضی هستن.فارغ اتحصیل دانشگاه شهید بهشتی. دفه اولی ک اومد کلاس،احساس کردم یه تخته ش کمه :دی از بس ک بلند حرف میزد.ینی ما ساعتِ قبلش اون یکی کلاسم ک بودیم میشنیدیم فرمای بدون شرح...ادامه مطلب

نذر کرده امیک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم کهزندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتادیک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذرد"""مثل همیشه که همه چیز گذشته است""" وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده استیک روزی که خوشحال تر بودمیک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیستزندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببریک روزی که خوشحال تر بودمنذرم را ادا می کنمتا روزهایی مثل حالاکه خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده استبخوانمشانو یادم بدون شرح...ادامه مطلب

اسمشو تو گوگل سرچ میکنم....قبلنا شنیده بودم ک تخصص چشم قبول شده....چقد ب اراده ش غبطه میخورم، چقد آرزو میکنم نصف اراده اونو داشتم برا رسیدن ب اهدافم....رتبه 14 آزمون دستیاری.....همینطور تو گوگل میگردم و تو سایتای مختلف درموردش میخونم.....تا اینکه میرسم ب یه اسم...اسمی ک قبلا ب گوشم نخورده...مصاحبه با رتبه یک آزمون دستیاری، دکتر....!مصاحبه شو میخونم و میرسم ب اونجاش ک میگه آذریه....عین بچه ها ذوق میکنم....میگم حتما اهل تبریزه و ب خوندن ادامه میدم....تا اینکه میرسم ب جایی ک میفهمم همشهری منه! خیلی واسم عجیبه ک تا حالا در مورد اسمش نشنیده بودم. تو ذهنم ب موفقیتاش فکر میکن بدون شرح...ادامه مطلب